دیروز آخرین جلسه تدریس مجازیمون بود. خداحافظی امسالم از بچههای نهم هم مجازی بود. اینطوری با یک پیام کلاسمو تموم کردم :
سلام بچهها!
وقتتون بخیر.
حالا که دیگه درستون تموم شده و منتظر امتحانای ترم هستید لازم میدونم چند تا نکته رو بهتون بگم.
ما سه سال باهم بودیم. سه سالی که شاید از دید شما من یک معلم سخت گیر بودم و شما از دید من دانش آموزایی که تازه اول راه زندگی هستن. راهی که من اونو طی کردم. سالها پشت نیمکت نشستم و از درس خوندن لذت بردم، دنبال خیلی از آرزوهام رفتم، به خیلیهاشون رسیدم و به خیلیهاشونم نه! به هر حال با جهت جریان زندگی پیش رفتم و سعی کردم همیشه در " لحظه" زندگی کنم.
چند سالی شرایط طوری رقم خورد که شما پشت نیمکت بودید و من پای تخته.
وقتی کلمه به کلمهی درس رو براتون رو تخته مینوشتم، با خودم نمیگفتم اینا که درس نمیخونن، پس چرا اینقدر براشون زحمت بکشم، بلکه تو ذهنم براتون آیندهی زیبا و روشنی رو تصور میکردم، که یه روز همتون بهترینِ خودتون میشید. اگر معلم شدید، یه معلم دلسوز، اگر خیاط شدید، یه خیاط ماهر، اگر پزشک شدید، یه پزشک خوب، اگر عکاس شدید یه عکاس خلاق...
من به توانایی همتون ایمان داشتم و دارم و میدونم که میتونید به خیلی از آرزوهاتون برسید، اگر تلاش کنید و به خودتون باور داشته باشید.
اما چیزی که از همهی اینا مهمتره " ادب" هست، " ادب مرد بِه ز دولت اوست". این چیزیه که باعث میشه تو ذهنها بمونید، به هر جا که رسیدید.
حالا شاید درک کنید سخت های من و تذکراتم بهتون به خاطر خودتون بوده.
امیدوارم به هرچیزی که شایسته اون هستید برسید🌿
نه سپیدم، نه سیاهم!